این حرف شهید قربانی را در طول چندین ماه گذشته از شهادتش بارها خواندهام و شنیدهام: شهادت خوب است اما تقوا از آن بالاتر است. روحالله قربانی را میگویم؛ «شهید مدافع حرم»، صفتی که خیلی از ماها آرزو کردهایم و التماس میکنیم و دعا و توسل که روزی کنار نام ما هم بنویسند. خیلی از ماها به هر دری زدهایم برای رفتن، برای رسیدن به مقصدی که آنها رفتند و رسیدند و شدند آنکه شدند. آنقدر دلمان مشغول رسیدن به این هدف شده است که از راهی که به مقصد میرسد و میرساند غفلت کردهایم و خدا میداند که یک آن غفلت ما شیطان را بس است که تمام وجود ما جولانگاهش بشود.
یادمان رفته است تقوا یعنی خواهرم، برادرم با نامحرم به حد ضرورت باید برخورد داشت. و خودمان را گول نزنیم برخورد اعم است از گفتوگو و ملاقات و چت و پیامک... یادمان رفته این حدیث قدسی را که: «هر وقت دو نفر نامحرم با هم به گفتوگو نشستند نفر سوم میان آنها شیطان است.» یادمان رفته که جبهه رفتند که چه بشود؟ ما میخواهیم برویم که چه بشود؟ آیا جز برای حفظ حریم اسلام و مسلمان بوده است. آیا حریم اسلام فقط خیابانها و شهرهای دور و اطراف حرم است؟ حریم اسلام یعنی صدای و کلام تو خواهرم، یعنی نگاه، سخن تو برادرم. یادمان رفته مولای ما فقط برای درآوردن خلخال از پای زن یهودی فریاد نزد؛ یادمان رفته صدای اعتراض علی به فرماندارش را که: شنیدهام در بازارهای شما زنان دوشادوش مردانتان حاضر میشوند.» یادمان رفته مادرمان فاطمه را، که وقتی به حد ضرورت در خانهء تک تک مهاجر و انصار را زد؛ ولی همان فاطمه از مرد نابینا رخ پوشاند.
به راستی خواهرم یادمان رفته مرام مولا و مسلک زهرا را، وگرنه شهادت را بین توپ و تانک و گلوله جستوجو نمیکردیم. یادمان رفته زهرای مرضیه، پاره تن رسول، چطور مدافع حریم ولایت شد؟ شمشیر دست گرفت؟ یادمان رفته زینب، عقیله بنیهاشم، دختر علی مرتضی، چطور مدافع حریم شد؟ به راستی برادرم یادمان رفته علی در کوچه قبل از زنها سلام میکرد تا صدای آنها را نشنود. حیدر کرار معصوم نبود آیا؟
خلاصه انگار خیلی چیزها یادمان رفته که «تحبس الدعا» شدهایم و کار این روزهایمان شده است حسرت روی حسرت گذاشتن و آرزوی شهادت کردن. نمیدانم شاید به استغفار دم سحری راه برایمان باز شد: رب انی استغفرک استغفار حیاء و استغفرک استغفار رجاء...
خوب که نگاه میکنی چرخه های تغییر هویت را میبینی!
حتی تا دوردستها...
تا آنجا که هنوز برق نرفته و کودک ۷ساله برای شارژ موبایلش،راهی دِه بالا میشود!!
دشمن در تلاش است
اصلا از اسمش میتوان فهمید که خوابش هم در ضدیت با توست
دشمن یعنی ضد من!!
ابتدا سلیقه ات را عوض میکنند
از خودت و داشته هایت میگویند
و در نهایت تو را محکوم میکنند به املی و نداشتن ظرافت!
حتی برایت دلسوزی میکنند و برای پنهانیِ زیباییهایت،شیطان وار،نجوا میکنند!!
این روز ها هم که در فضای مجازی خانه عنکبوتی ساخته اند و رقابتی بی خیر را در میان بانوان محجبه براه انداختند وقهقهه های مستانه سر میدهند...
و تو بانو...
ندانسته سلیقه ات عوض شد...
در هر بیرون رفتنت،تب و تاب سِت کردن رنگ روسری ات با ساق دستت
و رنگ کفشت با کیفت،هیجانی کاذب به تو میدهد!!
و کی گمان میبردم که چهره ی پیچیده در چادر،آلوده به رژِخودنمایی شود و خط سیاهِ روسیاهی بر چشمان!!!
بانو بخاطر داری که اینها ابزار بازی های کودکانه ات در خانه بودند؟
چه شد که این بازی را جدی گرفته و دلبری هایت را روانه ی خیابانهای گاها مملو از چشمهای شیطانی کردی؟!
چشمهایی که شاید تا صبح آلوده بدیدن فیلمهای مستهجن بوده و حالا تو را با این نقاشی بر چهره میبیند و تو میشوی نقش اول فیلم مستهجن ذهنشان!!!!
بانوی خوب
والله قسم این خودآرایی نیست!!!
این نهایت خودآزاری است و حتی دگرآزاری!!
کمی مرور کن
آنچه بوده ای را مرور کن.
چادر بتنهایی تو را زیبا میساخت و قدیسه..
هیچ ابراز کمکی نیاز نیست!!