دریافت

گره کار ابوعلی هم باز شد. فرمانده قهرمان لشکر فاطمیون، مرتضی عطایی با نام جهادی ابوعلی ادمین کانال و گروه دمشق دم عشق به آرزوی دیرینه اش رسید و به یاران شهیدش پیوست....

 روز عید قربان در کشورهای عربی بود!دم صلاة ظهر ساعت۱۳:۳۰ ضربت از ناحیه گلو
چه قربانی!
چه ذبحی!

شهادت نوش جانت دلاور


سلام دلاور، از آسمان چه خبر؟

سلام فرمانده، سلام آقای مدیر؛ سلام ابوعلی

کجایی دلاور، کاش میشد رد اشکاهیمان را هم با کلمات تایپ میکردیم.
راست است که رفته‌ای؟ هرچند آروزیت پریدن بود؛ اما دعا کردیم خبر پروازت شایعه باشد.

خداقوت دلاور. خستهء نبرد نباشی. کجا سیدابراهیم را پیدا کردی؟ آن قدر سر راهش نشستی و صدایش زدی تا دستت را گرفت. ما هنوز منتظریم تا صوتی بفرستی و فیلمی؛ منتظر بودیم از حرم بی‌بی تصویر نماز عید قربان سربازهایش را برایمان بفرستی. چقدر ما غافل بودیم. کجا دوربینت حرکت قافله ارباب را از صحرای عرفات دید که بال گشودی و خودت را رساندی؟ کجایی دلاور؟

دلاور زرنگی کردی، عیدی‌ات را جلو جلو از بی‌بی گرفتی. پس سهم ما چه می‌شود فرمانده؟

آهای مرتضی آوینی جبهه‌های حلب و لاذقیه و دمشق، حالا ما چه کنیم در این بیخبری؟ دلمان خوش بود یک نفر، بی‌ادعا و چشم‌داشت، بی‌دریغ برایمان از مردان بی‌بی می‌گوید، از عباس‌های زینب؛ از شب‌های تدمر و بصرالحریر و تل قرین. آخرش سر به راه محمل بی‌بی دادی. خودت را رساندی و گفتی بی‌بی جان، به جان بچه‌هایم، تا هستم، دیگر شما روی ناقهء عریان نخواهی نشست. پای قسم‌ات ایستادی که تاب ماندن تا عصر عاشورا را نداشتی؛ شدی شهید عرفه. قرعهء قربانی شدن پای ناقهء بی‌بی را با التماس‌های شب عرفه به جان خریدی.

فرمانده ابوعلی، مردِ عمار لشکر فاطمیون، یادگار سیدابراهیم! از آسمان چه خبر؟ کدامشان اول به استقبالت آمد؟ سیدابراهیم یا احمد؟ شاید هم جواد محمدی برایت گلریزان گرفته. سراغ آنها را از شما می‌گرفتیم. حالا کجا سراغ شما را بگیریم؟

همهء بچه‌های شهدای فاطمیون دوباره تنها شدند؛ انگار دوباره پدرشان شهید شد. بادکنک‌هایی که برایشان گرفته‌ای چیده‌اند دورشان، کسی نیست برایشان درست کند. کجایی ابوعلی؟ دفترها و مدادهای رنگی‌شان را گذاشته‌اند کنج خانه‌ و خیره نگاهشان می‌کنند. کجایی که به شوق دیدنت نقاشی کنند و برایشان رنگ کنی؟ علی یارت، ابوعلیِ کوچه‌های گلشهر و میدان بار و... ؛ لبخند علی بدرقهء راهت پدرِ بهشتی نازدانه‌های شهدا.

گروه ات سوت و کور شده است، کجایی آقای مدیر؟ آن قدر به رندان سحرخیز التماس دعا می‌گفتی که هیچ کدام حواسمان نبود گوی رندی را ربوده‌ای دلاور؛ این هم نشانه‌اش، پر پروازت.

کجایی فرمانده؟ صدای بال گشودنت را رفقایت شنیده‌اند و آتش گرفته‌اند؛ سوختند. یادت باشد قول داده‌ای شفاعتشان کنی. شما خودت عمری ققنوس وار در آتش فراغ سیدابراهیم‌ها سوخته‌ای، درد سوخته را سوخته‌دل می‌داند؛ چشم به راهشان نگذاری. با خون جاری‌شده از قلبت، خضاب کرده‌اند و هم‌قسم شده‌اند برای عید غدیر، خبر آزادی فوعه و کفریا را محضر بی‌بی پیش‌کش کنند.

دمت گرم، شهید عشق‌بازان دمشق! آخر ادمین‌ها هرچه پست هم بگذارند، جای صدای خادم حرم امام رئوف، جای تصاویر بچه‌محلهء امام رضا خالی است؛ بار سنگینی روی دوشمان گذاشتی دلاور! کاش راه و رسم یادکرد شهدا را یادمان داده بودی. به مددی که از بهشت بدرقهء راهمان می‌کنی دلخوشیم که شرمنده راه و مرام و مسلکت نشویم. بیا و هرازگاهی برایمان از کنار خیمهء مولا عکس بفرست، قول می‌دهیم نپرسیم کجای بهشت است؟ شما مددی بفرست، دعا کن، یادمان کن، شفاعتمان کن، قول می‌دهیم نگذاریم مرام «دم عشق، دمشق» به فراموشی رود...

نگاهمان کنید و بخندید به ما
ابوعلی کجا رفتی؟
بچه های رسانه ای مقاومت بدون دلنوشته های ناب تو چه کنند؟

خیالت راحت شد ابوعلی؟ انقدر گفتی سید ابراهیم و گفتی و گفتی و گفتی که شد

بلاخره شد

 

سفر به خیر فرمانده
میگفتید رفیقان را یکی یکی می برند و حسرت است که میماند
آنقدر دم از عشق دمشق زدید که شد سکوی پروازتان..
چه زیبا عیدی گرفتید
رسید موعد دیدار..