بخاطر دارم که کاربر محترمی که بواسطه ی توسل به شهید سید ابراهیم و توسط غریب الغربا شفا گرفته بود با روایت جریان این معجزه در چند جا از نقش شهید ابوعلی صحبت کرده بود و از  مدیر شهید بخاطر راه انداختن این جریان فرهنگی مبارک تشکر کرده بود ولی شهید ابوعلی از من خواستند که از عضو محترم گروه خواهش کنم همه ی صحبتها راجع به ایشان رو حذف کنه چرا که معتقد بودند این حرفها عجب و غرور میاره.
امروز که اولین سالگرد عروج سید بزرگوار صدرزاده هست جای خالی بهترین رفیقش هم بیشتر احساس میشه.رفاقت این دو نفر به قدری زیاد و نزدیک بود که ۱۱ ماه دوری رو بیشتر تاب نیاوردند ....
اینکه هر کسی رو از روی رفقای چخچخی و نزدیکش باید شناخت اینجا معنا میده که اگر میخواهی سید ابراهیم رو بشناسی باید ابوعلی رو بشناسی و اگر میخواهی ابوعلی رو بشناسی باید به معرفت سید ابراهیم دست پیدا کنی...
بقول خود ابوعلی ستاره ی این دونفر با هم جور شدو این جور شدن به اونجا رسید که همسفره ی هم شدند و مهمان همیشگی ارباب....
شادی روح بزرگ شهدای مدافع حرم،شهدای گروه و بالاخص این دو یار بهشتی صلوات

ارسالی یکی از دوستان شهید بزرگوار عطایی (ابوعلی)


ساعت از 11:30 دقیقه یکم آبان ماه هم گذشت؛ کجایی آقای مدیر که اگر بودی گروه این طور سوت و کور نبود!
کجایی آقای مدیر، سالگرد عروج سیدابراهیم است، به همان ماه و روز و ساعتی که هر هفته یادآوری‌اش کردی.

چه جمعی شده است محفل شما، لابد زیر لب گفته‌اید: «در فراز کنیم و إن یکاد بخوانیم» که غیر را به جمعان راهی نباشد. قبول دلاور! ما غیر، بیگانه، ناآشنا، بی‌لیاقت، روسیاه، بی‌توفیق، جامانده... اما آقای مدیر اینجا گروه شماست، ما را خودت یکی یکی از گوشه و کنار دور هم جمع کردی تا برایمان بگویی!

بیا و بگو از مرام سیدابراهیم، بیا و بگو از منش بسیجی‌اش، بیا و بگو از ظهر تاسوعای سال 94؛
بیا و بگو چه شد مصطفی صدرزاده شد «سیدابراهیم»؛ بیا و بگو چه شد مریدش شدی؟ بیا بگو چه دیدی که مرداش خواستی.
بیا و بگو از راز حنابندان شب تاسوعا، از نگاه‌های پر از حرف سیدابراهیم، بیا برایمان بگو از آن 200 متری که روی شانه عقب کشانیده‌اش.
به خودمان وعده داده بودیم حتماً در سالگردش برایمان فاش خواهی کرد اسراری را که بین شما و مرادت گذشت؛ آن لحظاتی را می‌گویم که دیگر نایی برایت نمانده بود. هرچند «نشود فاش کسی آنچه میان تو و اوست» که ما اهل اشاره نیستیم، اهل نظر نیستیم؛ اما شما که خوب می‌دانی چطور بگویی، از کجا بگویی...
بیا و بگو راز سجدهء آخرِ آخرین زیارت عاشورای سیدابراهیم را؛ کنارش بودی، در یک سنگر؛ حتماً چشم از او برنداشته‌ای...
بیا و برایمان بگو از آن نوع حرفها که در این یک سال، هر وقت فرصت کردی در گوش محمدعلی گفتی! از آن ناگفته‌های پدرانهء سیدابراهیم که نزد شما امانت گذاشت که برسانی به گوش محمدعلی.
بیا و باز هم میان دلتنگی‌هایت، میان شعرها و دلنوشته‌هایت، میان خاطرات و صوت‌ها و فیلم‌هایت اشاره‌ای بکن به آنچه ما نمی‌دانستیم از سیدابراهیم‌ات؛ از خُلق‌اش، از کرامتش، از ولی‌شناسی‌اش، از صفت عمارگونه‌اش، از بصیرت‌اش، از تذکراتش، از دلسوزی‌هایش، از صلابتش، از شجاعتش، از دغدغه‌هایش، از رأفتش، از دست نوازشی که بر سر کودکان سوری کشید، از آرزوهایش برای کودکان فوعه و کفریا؛ از بی‌قراری‌هایش برای حرم سکینه خاتون؛ از آرزوی شهید شدن در روز تاسوعا؛ از انتظارش برای معراج با صورت به خون خضاب‌شده... بیا برایمان بگو از ساعت 11:30 ظهر روز یکم آبان ماه.

آقای مدیر! ساعت از 11:30 دقیقه ظهر یکم آبان هم گذشت؛ درست روز چهلم چله‌نشینی شما! بیا و یادی بکن از سیدابراهیم، باشد ما اهل نظر نیستیم، قبول، اسرارتان را به شهید دهم گروه گفته‌اید؟

قبول؛ اما دلاور! لااقل بیا و پیامی بفرست، احوالی بپرس، دعایی بکن...


محمد علی فرزند شهید سید ابراهیم

کلیپ مداحی زیبا همراه عکس های ابوعلی

دریافت



دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 42 ثانیه